ღموج درياღ

 

 


روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود.

روی تابلو خوانده می شد: "من کور هستم لطفا کمک کنید."

روزنامه نگار خلاقی از کنار او می گذشت؛ نگاهی به او انداخت. فقط چند سکه در داخل کلاه

بود.. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد، تابلوی او را برداشت،

آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد.

عصر آن روز، روز نامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و

اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان

کسی است که آن تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی آن چه نوشته است؟ روزنامه نگار جواب داد:

چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم؛ لبخندی زد و به راه

   خود ادامه داد. مرد کور هیچ وقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده

  می شد:

 

 
"امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!! 

 

دل شود امشب شکوفا در زمین

می زند لبخند شادی بر زمین

آسمان ِ دل تبسم می کند

روی ماهت را تجسم می کند . . .


ولادت حضرت مهدی (عج) برهمه عاشقان  مبارک

نوشته شده در چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:میلاد امام زمان, عید شعبان,نیمه شعبان,,ساعت 14:57 توسط باران| |


 

من دلم مي‌خواهد
خانه‌اي داشته باشم پر دوست
کنج هر ديوارش
دوست‌هايم بنشينند آرام
گل بگو گل بشنو...؛



هر کسي مي‌خواهد
وارد خانه پر عشق و صفايم گردد
يک سبد بوي گل سرخ
به من هديه کند


شرط وارد گشتن
شست و شوي دل‌هاست
شرط آن داشتن
يک دل بي رنگ و رياست...


بر درش برگ گلي مي‌کوبم
روي آن با قلم سبز بهار
مي‌نويسم  اي يار
خانه‌ي ما اينجاست


تا که سهراب نپرسد ديگر
" خانه دوست کجاست ؟ "


(( فريدون  مشيري ))


نوشته شده در دو شنبه 5 تير 1391برچسب:خانه ای پر دوست,شعر زیبا,خانه دوست,مهروصفا,دوستی,شعرشاد,فریدون مشیری,ساعت 18:49 توسط باران| |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ

 آپلود عکس - شبکه اجتماعی فیس نما - قالب وبلاگ