با فرا رسيدن سال نو، سفره مبارك هفت سين را مي گسترانيم.سفرهاي از هفت گونه گياه و دانه و خوردني دلپذير. آب و آيينه، شمع و چراغ، نقل و نبات و گل و سبزه در آن مي نهيم، كتاب آسماني خود را مي گشاييم و در لحظه حلول سال نو در برابر سفرهاي از بركت الهي و به اميد رونق و بهبود و معيشتي بهتر دست به دعا برمي داريم. سلام پيشاپيش سال 91 رو به همه تبريك ميگم، اميدوارم سال 91 رو پر انرژي و خوب شروع كنيد، سال 90 براي من سال خيلي خوبي بود ،اميدوارم براي شما هم همينطور بوده باشه،به اميد خدا سال 91 رو بهتر شروع ميكنيم و سال خوبي رو پيش رو ميگيرم.
يه سلام آفتابي به همه دوست جونيام اميدوارم حال همتون خوب باشه ودرياي امروزتون قشنگ درياي امروزمن اروموشفاف زير نور خورشيد داره موج ميزنه اومدم اول مرسي يگم به همه شما خوباكه امدين به وب سر زديد بعدش ببينم طرف شما چه خبر از عيد؟بوي عيد مياد يانه؟!!!ماهي قرمز خريديد؟حالا انگار از سال نو فقط ماهي رو يادمون مونده!! يادش بخير بچگي هاچقد ذوق پوشيدن لباس عيدموداشتم ولي حالا هرچي فكر ميكنم دلخوشي برا عيد پيدا نمي كنمانگار نه انگار.... چرا تو بچگي همه چي قشنگ بود؟؟!!هميشه وقتي مي خوايم 1جمله از بچگي بگيم اولش مي گيم "يادش بخير....."نمي دونم شايدبرا من اينطوره....، همتون روزگارتون قشنگ، خوشياتون پررنگ
تقديم به همتون
چندتا جمله قشنگ هم ديدم گذاشتم با هم بخونيم
اگرگاهي ندانسته به احساس توخنديدم،يا ازروي خود خواهي فقط خود را پسنديدم ،اگر از دست من درخلوت خود گريه اي کردي،اگر بد کردم وهرگز به روي خود نياوردي،اگر زخمي چشيدي گاه گاهي از زبان من،اگر رنجيده خاطر گشتي از لحن بيان من،حلالم کن وبعدازآن دعايم کن!!! بار آخر،من ورق را با دلم بور ميزنم!
بار دیگر حكم كن!
اما نه بی دل!
با دلت،دل حكم كن!
حكم دل:
هر كه دل دارد بیاندازد وسط!
تا كه ما دلهایمان را رو كنیم!
دل كه روي دل بیافتاد، عشق حاكم میشود!
پس به حكم عشق بازي میكنیم!
این دل من!
رو بكن حالا دلت را...!
دل نداري؟
بور بزن اندیشه ات را...!حكم لازم:
دل گرفتن
دل سپردن!!هر دو لازم؛ به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد، اما هر وقت تنم به جماعت نادان خورد گفتند: مگر کوری؟! روزگارت بی نیاز از جماعت نادان باد... امواج زندگي را بپذير، حتي اگر گاهي تو را به عمق دريا ببرند. آن ماهي آسوده كه هميشه بر سطح آبها مي بيني "مرده" است! ديروز كمي دلتنگي برده بودم بازار تا بفروشم عروسكم را مي گويم..... سلام یادت می آید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری؟! نامه ام باید کوتاه باشد روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه میشود که هتل به کامپیوتر مجهز است . تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را مینویسد اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد . در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند . اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و مادرش را بر نقش زمین میبیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد: میدونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش انها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا می اد میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته . من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا میبینمت . امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه . وای چه قدر اینجا گرمه !!
دریا و مرد تنها و روی ساحل
مي گفتند
اين چيزها ديگر خريداري ندارد...!!
همه چيز ارزان شده است...!!
دل ربودن ارزان...دل شكستن ارزان... دروغ از همه ارزانتر...!!
مي داني قيمت عشق چقدر كم شده است؟؟!
و
چه تخفيف بزرگي خورده قيمت هر انسان...!!!
برگشتم
در اتاق كوچكم روبه پنجره نشسته بودم و به اين فكر مي كردم كه
با دلتنگي هايم چه كنم...؟
ناگهان صدايم كرد
.
.
سونيا بود
حال همه ی ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور
که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند
با این همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنار زندگی می گذرم
که نه پای آهوی بی جفت بلرزد و
نه این دل ناماندگار بی درمان!
تا یادم نرفته است بنویسم
حوالی خوابهای ما سال پربارانی بود
می دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه باز نیامدن است
ساده باشد
بی حرف از ابهام و آینه
از نو برایت می نویسم
حال همه ی ما خوب است
اما تو باور مکن!
بیا برویم رو بروی باد شمال
آن سوی پرچین گریه ها
سرپناهی خیس از مژه های ماه را بلدم
که بی راه دریا نیست
دیگر از این همه سلام ضبط شده برآداب لاجرم خسته ام
بیا برویم!
گیرنده : همسر عزیزم
موضوع : من رسیدم
مردی به راه می گذرد
نزدیک پای او
دریا همه صدا
شب ‚ گیج درتلاطم امواج
باد هراس پیکر
رو میکند به ساحل و درچشم های مرد
نقش خطر را پر رنگ میکند
انگار
هی می زند که : مرد! کجا میروی کجا ؟
و مرد می رود به ره خویش
و باد سرگردان
هی می زند دوباره : کجا می روی؟
و مرد می رود و باد همچنان
امواج ‚ بی امان
از راه می رسند
لبریز از غرور تهاجم
موجی پر از
نهیب
ره می کشد به ساحل و می بلعد
یک سایه را که برده شب از پیکرش شکیب
دریا همه صدا
شب گیج در تلاطم امواج
باد هراس پیکر
رو میکند به ساحل و .....
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |